شعر

شعر شماره ۴ از مجموعه اشعار هوشنگ ابتهاج/ ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

شعر شماره ۴ از مجموعه اشعار هوشنگ ابتهاج را در هم نگاران بخوانید. اشعار ابتهاج به مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه‌اش توجه ویژه‌ای دارند. او با انتقادات صریح یا ضمنی از وضعیت جامعه، عدالت اجتماعی و آزادی‌های مدنی، به صدای مردم تبدیل شده است. این ویژگی باعث می‌شود که شعرهای او نه تنها هنری بلکه اجتماعی نیز باشند و مخاطبان را به تفکر درباره مسائل روز دعوت کنند. همچنین شعر شماره ۵ از مجموعه اشعار هوشنگ ابتهاج؛ موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش را در سایت هم نگاران بخوانید.

شعر شماره ۴

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز؟

آفتابی‌ست هوا؟

یا گرفته است هنوز ؟

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

آسمانی به سرم نیست

از بهاران خبرم نیست

آنچه می‌بینم دیوار است

آه این سخت سیاه

آنچنان نزدیک است

که چو بر می‌کشم از سینه نفس

نفسم را بر می‌گرداند

ره چنان بسته که پرواز نگه

در همین یک قدمی می‌ماند

کورسویی ز چراغی رنجور

قصه‌پرداز شب ظلمانیست

نفسم می‌گیرد

که هوا هم اینجا زندانی‌ست

هر چه با من اینجاست

رنگ رخ باخته است

آفتابی هرگز

گوشه چشمی هم

بر فراموشی این دخمه نینداخته است

اندر این گوشه خاموش فراموش شده

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

یاد رنگینی در خاطر من

گریه می‌انگیزد

ارغوانم آنجاست

ارغوانم تنهاست

ارغوانم دارد می‌گرید

چون دل من که چنین خون ‌آلود

هر دم از دیده فرو می‌ریزد

ارغوان

این چه رازیست که هر بار بهار

با عزای دل ما می‌آید؟

که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است

وین چنین بر جگر سوختگان

داغ بر داغ می‌افزاید؟

ارغوان پنجه خونین زمین

دامن صبح بگیر

وز سواران خرامنده خورشید بپرس

کی بر این دره‌ی غم می‌گذرند؟

ارغوان خوشه خون

بامدادان که کبوترها

بر لب پنجره‌ی باز سحر غلغله می‌آغازند

جان گل رنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب که هم پروازان

نگران غم هم پروازند

ارغوان بیرق گلگون بهار

تو برافراشته باش

شعر خونبار منی

یاد رنگین رفیقانم را

بر زبان داشته باش

تو بخوان نغمه ناخوانده‌ی من

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

تفسیر این شعر

این شعر زیبا و عاطفی از شاعر معاصر ایرانی، ابتهاج، به موضوعاتی چون تنهایی، یادآوری عشق، غم و امید می‌پردازد. در ادامه، شعر را به زبان ساده توضیح می‌دهم:

1. معرفی ارغوان: شاعر از “ارغوان” (نوعی درخت یا گل) به عنوان نمادی از خود و احساساتش یاد می‌کند. او این ارغوان را به عنوان “شاخه همخون جدا مانده” توصیف می‌کند که نشان‌دهنده‌ی جدایی و دوری از عشق یا دوستانش است.

2. سوال از آسمان: شاعر از ارغوان می‌پرسد که امروز آسمان چه رنگی است و آیا آفتابی است یا هنوز ابری و گرفته. این سوال نشان‌دهنده‌ی حال و هوای شاعر است که در گوشه‌ای دور از دنیا احساس تنهایی و غم می‌کند.

3. تنهایی و دیوارها: او در گوشه‌ای از دنیا نشسته که هیچ آسمانی بالای سرش نیست و فقط دیواری سخت و سیاه را می‌بیند. این دیوار نماد موانع و مشکلاتی است که او در زندگی‌اش با آن‌ها روبه‌روست.

4. عدم توانایی پرواز: شاعر احساس می‌کند که راهی برای پرواز ندارد و در همین یک قدمی، آزادی‌اش را از دست داده است. این نشان‌دهنده‌ی حس محدودیت و ناتوانی اوست.

5. شب ظلمانی: او به تاریکی شب اشاره می‌کند که همه چیز را محاصره کرده و حتی نفس کشیدن نیز برایش سخت شده است. هوا هم مانند او در اینجا زندانی است.

6. یادآوری رنگ‌ها: شاعر به یاد رنگین بودن روزهای گذشته‌اش می‌افتد و این یادآوری باعث می‌شود که احساس ناراحتی کند. او به یاد ارغوانش می‌افتد که تنها و غمگین است.

7. راز بهار: شاعر از این سؤال می‌کند که چرا هر بار بهار با غم و اندوه دل او می‌آید. او به تصویر خونین پرستوها اشاره می‌کند که نشان‌دهنده‌ی درد و رنجی است که در زندگی وجود دارد.

8. دعوت به حرکت: شاعر از ارغوان می‌خواهد که دامن صبح را بگیرد و از خورشید بپرسد که کی بر این دره‌ی غم می‌گذرد. این نشان‌دهنده‌ی امید به تغییر و بهتر شدن وضعیت است.

9. تجربه پرواز: او از ارغوان می‌خواهد که جان گل رنگش را بر سر دست بگیرد و به تماشاگه پرواز ببرد. این دعوت به پرواز نماد آرزوی آزادی و رهایی اوست.

10. یاد رفقا: شاعر از ارغوان می‌خواهد تا یاد رفقایش را زنده نگه دارد و نغمه‌ای را بخواند که او نتوانسته بخواند.

نتیجه‌گیری:

شعر “ارغوان” به زیبایی احساسات عمیق انسانی را بیان می‌کند؛ احساساتی چون تنهایی، عشق، غم، یادآوری گذشته و امید به آینده. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و عاطفی، خواننده را به دنیای درونی خود دعوت می‌کند و احساساتش را به اشتراک می‌گذارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا